دردنوشته های یک روانشناس شهریوری

ساخت وبلاگ

نمیدونم چرااینجارو فراموش کردم چقد دیر ب دیر میام احساس میکنم مغزم پره ولی نمیتونم بنویسم اه دلم میخاد ساعتها بدون هیچ دغدغه ای بخابم دردنوشته های یک روانشناس شهریوری ...
ما را در سایت دردنوشته های یک روانشناس شهریوری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shahrivari1393a بازدید : 126 تاريخ : دوشنبه 6 تير 1401 ساعت: 13:24

به دور و برم ک نگاه میکنم هرکدوم از رفیقام ب جاهای عالی رسیدنیکیشون فیبروز ابرو میکنه در حد حرفه ای و تنواع مدرکیکی دیگه دفتر صادرات کاشی زدهیکی دیگه مدرس زبانه یکی دیگه اموزش رانندگی میده یکی دیگه فوق لیسانسشو گرفتفقط منه احمق ب هیچ جا نرسیدم خواستم کراتین مو یاد بگیرم شوهرم نذاشتخواستم گواهینامه بگیرم شوهرم گفت ماشین نداریم نهخواستم برم کارگاه خیاطی بیمه و حقوق طبق قانون کار و سرویس هم داشت شوهرم گفت نه میخوام رزین یادبگیرم مادرم گفت همین ک یاد بگیری از مد میفته هیچکی نمیخره ضرر میکنی ب شوهرم دیشب گفتم ازبس خسته بود خندید ولی میدونم هزاذ بهانه میاره ک نذاره برم اینروزا فهمیدم کیست تخمدان دارم و باید عمل کنم یکی دیگه از تخمدانها تنبله یکیشم  این کیسته چند ساله بچه میخام نمیشه یوقتایی از بس حوصلم تو خونه سر میره و به بدبختیام فکر میکنم ناراحت میشم گریه میکنم به اینکه هرچی میام خودمو نجات بدم بقیه نمیذارن ناامیدم میکنن اینروزا فقط میخابم بیدار باشم سرم تو گوشیه حوصله کارای خونرو ندارم در حدی انجام میدم ک شوهر بهم گیر ندهخیلی، طعنه کنایه از فامیل شوهر شنیدم بخاطر بچه.. هی میگن بچه دارشو چرا نمیشی..حالا تو این زمینه یکم شوهر همراهیم کرد گفت من بچه نمیخام ولی میدونم چقد بچه میخاد.. یبار عمه شوهرم نوشو شوهرم بغل کرده بود اومد کنارش وهرم وایساد گفت مرسی ک بچه اوردی افرین بهم خیلی توهین شد فقط یکم خندیدم ک ضایع نباشه اما از اونروز دلم هی میشکنه یادش میفتم بغض میکنم چندین بار گریه کردم... شوهرم هم گفت همه بچه دار شدن مرغ خروسهامونم جوجشون درومد اما ما بچه دارنشدیم خیلی بشوخی گفت ولی من حساسم دلم میشکنه هزار بار گفتم نگو بچه مردم میبینی نرو بغل کن... میگه من ا دردنوشته های یک روانشناس شهریوری ...
ما را در سایت دردنوشته های یک روانشناس شهریوری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shahrivari1393a بازدید : 121 تاريخ : دوشنبه 6 تير 1401 ساعت: 13:24